وبلاگ دلبر خراسانی نوشت:
وقتی از شقایق های روزهای اوج عشق بازی مجنون ها برایمان تعریف می کنند، می گویند زمانیکه به کسی فرماندهی یا ریاست جایی پیشنهاد می شد انگار که بیچاره میشد، زیر سنگینی بار مسؤلیت شانه هایشان میلرزیده است. اما اسم تکلیف که به میان می آمده با چشمهای خیس بار سخت و سنگین امانت را به دوش می کشیدند. از اینکه مبادا قدمی، قلمی، حرفی بی اذن و رضای خدای همیشه حاضر و ناضر از آنان سر بزند، سر به زیر و آرام و ترسان از زنگ حساب بودند.
خنده ام می گیرد امروز هم میگویند تکلیف است که آمده ایم، اگر اصلحتر از من بود که نمی آمدم. دلم می سوزد چه فداکارانه سختی و سنگینی این بار را مشتاقانه پذیرا شده اند. و چه خوب گفت که جای یک جشن تکلیف این وسط خالیست. فقط نمی دانم که چرا صورت آن شقایق ها رنگ باخته از ترس بود و اما این ها سرخ از شوق!؟!؟
میترسم میترسم که تفاوت این رنگها دامن گیر قدم های فردایشان شود. از رنگ باختن لبخندشان از فراموشی شقایق ها می ترسم.
ترسم نه برای خود که از زنگ حساب آنان است و الا ما که تا دستان توانای مهتاب را بر سرداریم چه غم داریم.
فصل فصل امتحانات است، جان دادن را که قبلا پاس کرده ایم ، نان دادن را نیز ان شا ءالله پاس می کنیم. اما دیگر از اضطراب شب امتحان خبری نیست، دلمان دیگر شور فردا را نمی زند. آخر این شب تار را مهتاب نور بخشیده است و برای هر شبمان مشق بصیرت داده است که حماسه را املا کنیم؛ آخر او فرزند حماسه سازان است او فرزند فاطمه است.
امام من برای این اولین سهم کوچکم که قرار است دریای فردا را بسازد، نشانه های یک مرد را در کنار هم میچینم، تا مرد میدان این حماسه را پیدا کنم.
امام من، امام خامنه ای حماسه را زیر سایه ی شما خلق کردن چه لذتی دارد
در این نوشتار قصد تطهیر یا تخریب هاشمی وجود ندارد و فقط تحلیلی است که بر اساس شواهد موجود بیان شده است.
پس از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی بحث و گفتگوهای زیادی مطرح شد. برخی افراطی و برخی هم تفریطی. نکته قابل توجه اینکه شورای محترم نگهبان که تنها مرجع قانونی احراز صلاحیت است، صلاحیت برخی را احراز کرده و بقیه را رد نکرده است.
عدم احراز صلاحیت با رد صلاحیت تفاوت دارد. بنابرین هاشمی صلاحیتش احراز نشد. چرا؟ کهولت سن، محکوم نکردن فتنه، سوار شدن بنز! و... چندان روشن نیست.
اما چند نکته مهم را باید مد نظر داشت تا دچار افراط و تفریط نشد:
1. هاشمی از ارکان انقلاب است و در صحنههای حساس حضور داشته است و تا پای جان در میدان مبارزه پیش رفته است.
2. تعاریف امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری در تایید هاشمی بسیار روشنگر است.
3. اگر میزان حال فعلی افراد است باید گفت هاشمی اکنون بیشتر از هر زمان دیگری پایبند به نظام و انقلاب و رهبری است.
4. هاشمی قانون را پذیرفته و هیچ اعتراضی به عدم احراز صلاحیتش ندارد.
5. هاشمی اعلام کرده که اولین نفری خواهد بود که در 24 خرداد پای صندوق رای خواهد رفت.
6. خطای اطرافیان هاشمی را نباید به حساب او نوشت. و الا نوح نبی هم باید رد صلاحیت شود.
7. سردار دهه اول انقلاب بارها اعلام کرده بود که توانائی اداره امور کشور را ندارد. و بدست گرفتن دستگاه اجرائی را در 80 سالگی خیانت به کشور می دانست.
8. مرد سازندگی این بار نه اینکه فتنهای ایجاد نکرد بلکه جلوی فتنه بزرگی را گرفت و با عدم تائید هاشمی، امثال مشائی، حساب کار دستشان آمد. و فتنهء جریان انحراف در نطفه خفه شد.
9. هاشمی این بار مشت سنگینی به دهان رسانه های خارجی زد. اثرش را هنوز میتوان از bbc و voa و... شنید.
10. هاشمی نشان داد که مرد عبور از بحران اختصاص به دهه 60 ندارد و در دهه 90 هم توانائی عبور از بحران را دارد.
با توجه به این مسائل باید پرسید که چه کسانی از رد صلاحیت هاشمی ناراحتند و میخواهند آب را گلآلود کنند و از آن ماهی اختلاف صید کنند؟ اصلاح طلبان باید خوشحال باشند که هاشمی تأیید نشد چون با روی کار آمدن هاشمی، اصلاحصلبان تاوان سختی باید میپرداختند. پس ناراحتی آنان علت دیکری دارد! رسانه های خارجی هم ناراحتند چون میخواستند با سپر هاشمی به جنگ با نظام اسلامی بیایند که ناکام ماندند. برخی هم اظهار تأسف کردند و نامه به رهبری و هاشمی و ملت نوشتند که جواب نامه های اینان را ملت بزرگ ایران در 24 خرداد خواهند داد و خواهند گفت که کدام نامزد به امام نزدیکتر است. کسانی هم از رد صلاحیت هاشمی خوشحال شدند آنان هم دلیل خوشحالیشان از این است که هاشمی قبل از اینکه به وسیله مردم ردّ صلاحیت شود توسط شورای محترم نگهبان نجات یافت.
حال باید گفت هاشمی این بار نه برای بازیگری آمده بود و نه بازیخورده بود بلکه آمده بود تا در میدان مشارکت حداکثری بازیسازی کند و اما نمیدانست این بار باید بازی را تماشا کند...
اندر احوالات شیخ اجل الشان، میرزا اسفندیار خان رحیم المله و مشیرالدوله
ان مرتبط با غیب، ان متوهم بی ریب، ان عارف بی عیب، ان ولی بی ادعا، ان فقیه مکلّا، اسفندیارخان رحیم مشاء، ولی مطلق رئیس الوزراء بود و از طایفه کریم الخطباء. از مقام فتوت بدر رفته و به سرمنزل صبر در افتاده بود.
پیوسته همچون خروس در خروش بود و اهل جنب و جوش بود و محشور با وحوش.
در احوالات میرزا محمود امیر الدوله آمده که روزگاری در توصیف مقام انسان کامل بود تا به کلمه مشائی رسید نزدیک بود جان به جان آفرین بسپارد...
گویند بسیار از روی بی فکری افاضه می فرمود و سوتیهایش در جریدهء جینس ثبت گردیده بود. گاه اندر مکتب ایرانی داد سخن دردادنی و گاه در مورد انسان کامل، و بسیار شیفته سخن گفتن از مدیریت جهانی بود...
بسیاری از عقلا میرزا محمود را عامل وی میدانستند و برخی هم او را مشاور وی.
در روزگار مسئولیت محمودخان سفرهای بسیار به دیار فرنجستان داشت و با مردمان آن دیار از دوستی با اسرائیل و بیداری انسانی سخنها گفت. اما آنان وی را شیرین عقل تصور میکردند و بر آن گفته های وزین وی وقعی نمینهادندی...
با هنرمندان مادینه، انسی دیرینه داشت و عکسهای خود با آنان را فتوشاب میپنداشت و به ریش عکاسان لبخندی ملیح میزد. و ایضاَ از ارتباط وی با اجنه و دعانویسان و رمالان سطوری بس قطور در تاریخ باقی مانده است.
سینه چاکان و چاکران زیادی داشت شیخی شریف زاده و پیرمردی جوانفکر، منبر و جریده خود را همواره به مدحی از وی آرائیدندی و در توصیف وی بارها غش کردندی... و ساعتها به بحث از شین مشاء اختصاص دادندی که آیا مزّین به تشدید است یا تشدید مفتخر به همراهیِ آن!؟
روزگاری هوس صدارت بر امارت به سر نهاد و گفت هاتفی در خواب وی را خطاب کرده که اسفندیار! تو بهار این ملتی بیا و رویشی ایجاد کن... از این رو در انتخابات شرکت فرمود و چون رای نیاورد و از آخر اول شد فریاد وا تقلباه سر داد و تا آخر عمر در توهم تقلب بسر برد...
شاهدی از نزدیکان وی چنین گوید: پس از انتخابات میانه وی با میرزا محمود به تاریکی گرائید و محمود عکس مادر وی را از تلفوزیون به ملت نشان داد و گفت اختلاص سه هزار میلیاردی کار عملهء این نامرد بوده و اسفندیار هم در پاسخ گفته بود که تو از نظر من از مقام انسان کامل دور گردیده ای... و این سخن برای محمود بس گران آمد.
خدایش رحمت کند که آخرین بهار دولت محمودخان، آخرین بهار زندگی وی بود.
میرزا محمود که پس از ان ماجرا تصور کرد که اسفندیار بر گُرده دولتِ وی سوار شده و هزینه تبلیغات و سفرها و جلسات وی را از خزانه دولت پرداخته، بسیار ناراحت شد و در دم به سوی قبر وی شتافت و بر قبر وی بنشست و... (به جهت رعایت عفت لسانی حذف شد.)
سخنان گرانمایهای از وی در السنه به یادگار مانده؛ وی در جائی گفته: دوره اسلامگرائی بسر امده و دوره انسانیت آغاز شده. و فرمود: نوح نبی مدیریت نمیدانست و مدیریت را من بلدم که دو سه کتاب اندر این باب خواندهام. و فرمود: دولتی به پاکی و نجابت دولت میرزا محمود نیامده که البته من وی را بر سرکار اوردم.
خدایش بیامرزد و در جوار همکیشانش(حجتیه مسلکان) مسکنت فرماید و شکر نعمت وجودش را مرحمت فرماید چرا که آیتی بود از آیات عزّوجلّ؛ و فی کل شیء له آیه.
تذکره االسائسون/جلد 33 صفحه 666
نگاهی به حلقه انحرافی
جریان؛ تفکری که داری مبانی معرفتی خاصی است، پایگاه اجتماعی دارد و منسجم و نظام مند است.
حلقه؛ متشکل از افراد خاصی است و مبانی مشخص و انسجام معنی ندارد و با رفتن افراد ان حلقه هم متلاشی می گردد.
حلقه انحراف که به جریان انحرافی شهرت یافته دارای خصوصیاتی است که در ادامه می اید. این جریان اگر چه ناثیرات زیادی بر عرصه سیاسی کشور داشته است اما دامنه فعالیت ان بسیار گسترده تر از این است. در عرصه فرهنگی(خصوصا در سینما و تلوزیون و ادبیات) و همچنین در میان دانشجویان و اقشار مذهبی نیز تاثیرات قابل توجهی داشته است.
نامها:
? جریان انحرافی ? انجمن حجتیه نوین ? جریان تحجر ? اومانیسم اسلامی ? عرفان اومانیستی.
افراد شاخص: مشائی، شریف زاده، جوانفکر و
اموزه ها:
? انسان گرائی(اومانیسم غربی) با عنوان کرامت انسان ? اعتقاد ویژه به قدرت اجنه و شیاطین ? اسلام منهای روحانیت و مرجعیت ? عدالت محوری با قرائت شخصی(نه فقه محور) ? ترویج مکتب ایرانی ? مهدویت گرائی(عدم اعتقاد به نائب عام برای امام عصر عج) ? اعتقاد به طبقات خاص نظام هستی ? اعتقاد به ظهور صغری ? لیبرالیسم فرهنگی ? باستانگرائی ?
اهداف احتمالی:
زمینه سازی ظهور(به گفته خودشان) ماندن در قدرت(هدف پنهان) تضعیف جایگاه ولایت فقیه و ضربه زدن به نظام اسلامی(در عمل) حاکم کردن اعتقادات انحرافی انجمن حجتیه(با نگاه به اموزه ها) ترفندها و
ترفندها:
1. سوء استفاده از اعتقادات تودهء مردم 2. اعتقاد به وجود امام عصر(عج) و مدیریت ان حضرت در عالم هستی 3. تطبیق نادرست علائم ظهور بر حوادث و شخصیتهای نظام 3. اعتقاد به وجود مرموز و نامرئی اجنه و شیاطین 4. انتساب دیدگاههای خود به دیگران(مقام معظم رهبری و به اشخاص سرشناس)
ادعاهای واهی:
ولایتمداری و سرباز نظام بودن ? مدیریت جهان ? پاکی و برخورد با مفسدان اقتصادی ? ادعای دستور گرفتن از امام عصر(عج) در عزل و نصبها ? قانونگرائی مغالطه در اظهارات ? مغالطه بین شخص رهبر و جایگاه رهبری ? بی اهمیت نشان دادن امر به معروف و نهی از منکر در پرتو سیاستهای کلان فرهنگی ? دو پهلو حرف زدن و ابهام گوئی ? توجیه گفته های نادرست(مانند مکتب ایرانی)
ساخت مستند:
? ظهور بسیار نزدیک است ? لحظه دیدار ? عبرت تاریخ ? شمع سوخته ? نقص ظاهر
پاتوق:
? سایت شبکه ایران ? سایت خورشید ? سایت انسان کامل ? سایت خبری روشنائی ? شبکه های اجتماعی(مانند فیسبوک) ? روزنامه ایران ? روزنامه خورشید
اتهام زنی و تخریب:
? تخریب سپاه پاسداران ? نسبت جهل به روحانیت و مراجع ? زیر سوال بردن مدیریت انبیاء ? سیاه نمائی در مورد فعالیتهای دولتهای قبلی ? اتهام به قوای قضائیه و مقننه خصوصا مجلس.
تاثیر بر سیستم اجرائی کشور:
? شعار قانونگرائی و دور زدن قوانین ? اصرار رئیس جمهور بر انتخاب افراد خاص ? تفسیر قوانین بر اساس رای خود ? سوء استفاده از خلأهای قانونی ? متهم کردن افراد ? تعریف و تمجید عجیب و غریب
نقد این اندیشه:
نقد یک اندیشه را باید از صراحت کلام گوینده اش اغاز نمود و با فکر و منطق نکات ضعف و قوت انرا کشف کرد و با برهان و استدلال عرضه نمود. اما کسانی که صراحت در گفتارشان کمتر دیده می شود و کلامشان دو پهلوست باید در دو جهت بررسی شود؛ یکی ظاهر کلامشان و دیگر مبانی و اندیشه پنهان ان. در مورد جریان انحرافی نیز این مطلب صادق است. ظاهر کلام عدالت و کرامت انسانی و اموزه های دینی است اما رفتارها و موضعگیریها و سیاستها از مبانی اندیشه ای دیگری حکایت دارد. در این فصل به مبانی اندیشه ای گروه انحرافی می پردازیم.
اول: نسبیت معرفتی
نسبیت معرفتی به این معناست که هر تفکری و هر گونه نظری در مورد یک چیز درست است به عبارتی حتی دو نظر کاملا مخالف با یکدیگر هر دو درست هستند و نیاید با یک نظر بخاطر نظر دیگر محالفت نمود. این نسبیت را می توان از دو بخش فهمید یکی اینکه به صراحت می گویند که هر کس یک فهمی دارد و ما فهم خودمان حجت است و فهم خود را از قوانین اجرا می کنیم. و دوم اینکه وقتی کلام خودشان در حضورشان نقل می شود فورا می گویند منظور ما این است که... باید پرسید اگر مقصود شما از مکتب ایرانی مکتب تشیع است چرا خود لفظ تشیع را بکار نمی برید؟ این تشطط بر می گردد به مبانی انها که نسبیت نعرفتی است و هر کلامی درست و حق است و کلام ناحق نداریم. نقد: اینگونه مبانی خود متعاضند یعنی با اندکی تامل می توان به سستی ان پی برد چرا که همان وقت از لیدر این جریان می پرسیم از کجا معلوم مقصود این حرفتان چیز دیگری نباشد. اگر ظاهر این جملات حجت است ظاهر کلمات سابقتان هم حجت است و چیز دیگری از انها فهمیده میشود و اگر از ظاهر انها قصد دیگری کرده باشید این احتمال در مورد این جملاتتان هم هست. بخش دوم: انسان گرائی یکی از مبانی انسانشناسی این جریان خلط بین دو مطلب متفاوت است یکی انسان گرائی غربی و دیگری کرامت انسان در اسلام. این دو فقط اشتراک لفظ دارند و هیچ وجه مشترکی بین این دو مطلب وجود ندارد.تعبیر از بیداری اسلامی به بیداری انسانی نیز از همین جا نشأت گرفته است.
بخش دوم: اومانیسم
اومانیسم یک مکتب در برابر مکاتب الهی است و انسان را خدای و همه کاره عالم هستی می داند. صحبت از انسان گرائی با مبانی غربی مساویست با اومانیسم اما در مکتب تشیع که حقیقت کامل اسلام است چیزی به نام انسانگرائی وجود ندارد. در اسلام صحبت از کرامت انسان و شرافت او بر سایر مخلوقات است. به نظر میاید حلقه انحراف بین این دو مطلب به طور کامل خلط کرده است.
بخش سوم: ناسیونالیسم
در غنای فرهنگ و تمدن ایرانی نسبت به سایر ملل شک و شبهه ای وجود ندارد اما این فرهنگ در پرتو اسلام به اوج شکوفائی خود رسیده است ترویج مکتب ایرانی و برانگیختن وطن پرستی، یک نوع بازگشت به عقب است و این تحجر فقط از روی انحراف عقیدتی ناشی میشود. ایران مکتبی به جز اسلام و تشیع ندارد و آیا می توان یک قرائت ایرانی از تشیع داشت؟ حقیقت ناب تشیع نه منتسب به ایران است و نه به هیچ ناحیه دیگری. و از سوئی ایا این سخنان نسنجیده مقدمه تفرقه در بین مسلمین نیست؟ اصرار بر یک مفهوم نادرست و دفاع از یک اندیشه مانند مکتب ایرانی، حکایت از یک ناسیونالیسم عمیق در اندیشه این گروه دارد.
بخش چهارم: لیبرالیسم فرهنگی
سخن اسلام در باب مقولات فرهنگی و ضدفرهنگها بسیار روشن است و حقیقت فریضهء امر به معروف و نهی از منکر، گویای این مطلب است. معروف و منکر در فرهنگ اسلامی جایگاه ویژه ای دارد و مبارزه مستمر با مظاهر منکر و ترویج مداوم معروف وظیفه هر مسلمانی است. حال چگونه است که رهبران حلقهء انحراف بی توجه به منکرات، با بدحجابی و موسیقی های مبتذل، رفتاری تاییدآمیز دارند و به گفته خود بودجه های کلانی برای امور فرهنگی در نظر گرفته اند؟ رفتارها، گفتار اینان را تصدیق نمی کند. اعمال خاص این حلقه از یک لیبرالیسم فرهنگی حکایت دارد. و این انحراف برگرفته از مبانی نادرست و نوعی تحمیل اندیشه ها بنام اسلام است.
بخش پنجم: دین منهای روحانیت و مرجعیت
تفسیر و تبیین دین و مکتب، کار هر ننه قمری نیست. کسی که در صدد تبیین دین است باید با ادبیات، علوم، مقدمات و مبانی دینی، کاملاَ اشنائی داشته باشد. مقصود ما از روحانی، فردی نیست که دارای نماد یا لباس خاصی هستند. روحانیت و مرجعیت، جایگاهی حقوقی است که وظیفه فهم، تفسیر و استنباط احکام دینی را برعهده دارد. این جایگاه به کسانی اختصاص دارد که سالیان متمادی در حوزههای علمیه،به تحصیل علوم اسلامی پرداخته اند. حال اگر کسی بخواهد با علائق شخصی دین را تفسیر و تبیین کند ایا جز انحراف و تعارض گوئی می تواند بیان کند؟
بخش ششم: انحراف عقیدتی در باب مهدویت
در عصر غیبت حضرت حجه ابن الحسن(روحی و ارواح العالمین له الفداء) وظیفه مومنین بطور کامل روشن است و تشکیل حکومت دینی و پی ریزی قوانین بر اساس شریعت حقه اسلامی از مهمترین وظائف منتظران است. در هیچ کجای آموزه های دینی نیامده که امام عصر(عج) در جزیره ای یا در ناحیه ای حضور دارد و شما باید بگردید و آن حضرت را پیدا کنید. اینگونه اظهار نظرهای ناشیانه برخاسته از سوء تفاهم از برخی برداشت های خاص است. (در مورد عصر تحسس و قائلین به ان در بخش دیگری مطالبی را منتشر میکنیم.)
اینک امت همیشه سرفراز ایران اسلامی، بار دیگر در معرض امتحان بزرگی قرار دارد. از سوئی حضور گسترده در انتخابات و از سوی دیگر، انتخاب فردی مومن، ولایتمدار، پرکار و شجاع.